حمام روستای تاریخی میمند
حمام میمند که مثل خانههای آن در دل سنگ کنده شده یکی از عجایب این خانهها است که به صورت حمامهای سنتی دارای خزانه بوده و طبق روایات مردمان آن جا که به خاطر دارند و شواهد موجود مسائل و نکات بهداشتی در آن رعایت میشده است.
ساختمان این حمام بدین طریق است که کوچههای آن را به داخل دالانی وصل میکند، یعنی اول مانند دیگر حفرههای آن کوچه کنده شده و این کوچه در انتها به دالانی ختم میشود.
پس از دالان یعنی در وسط آن دری است که به رختکن حمام متصل میشود، این رختکن دارای حوضی در وسط و سه سکو در اطراف است که درب دیگری آن را به صحن حمام وصل میکند.
در پایین صحن خزانهای کنده شده که در سنگ است و منفذی هلالی شکل آن را به صحن وصل میکند که برای برداشتن آب بوده و در وسط خزانه گودالی است که جای قرار دادن دیگی برای گرم کردن آب بوده و در پایین و پشت این چاله دالانی است که درب آن به خارج حمام باز میشده که آتشخانه و محل برافروختن آتش در زیر حمام قرار داشته است.
برای گرم کردن حمام منفذی بوده که دود در آن میپیچیده و آن را گرم میکرده که پس از گرم شدن گرفته میشده است و اما در طرف راست خزانه حوضی بوده که محل شستن پا و آب کشیدن آن بوده است و در طرف چپ حمام بریدگی کوچکی برای نظافت و دارو کشیدن بوده است.
از نکات عجیب در این حمام آن است که سوراخی در بالای صحن و رختکن میباشد که سنگی مرمر بر روی آن گذاشتهاند که این سنگ به طرز عجیبی نور را در حمام منعکس میکند و در واقع منبع نور حمام است.
علاوه بر این دیگر منابع روشنایی حمام عبارتاند از روغن گیاهی به نام "کنتون" یا کندهٔ خشک پوسیدهای که کمتر دود میکند، ریشه گیاهی به نام "جلا" که نوعی خار بوده و از آن کتیرا به عمل میآورند و "چراغموشی" که اکنون این حمام برقکشی شده است.
مدرسه روستای صخرهای میمند
مدرسه قدیم روستا به همان شیوه و طرح واحدهای مسکونی ساخته شده است با این تفاوت که عرض و عمق کیچه و مسیر ورود آن بیشتر از واحدهای مسکونی است.
به طور کلی هرچه از ابتدای کیچه به عمق آن میرویم ابعاد کلاسها گسترده تر میشود و این به دلیل افزایش ضخامت بوده است، در مجموع این مدرسه دارای پنج فضا به عنوان کلاس و دفتر است.
در جلوه کیچه مدرسه، حیاط بزرگی قرار دارد که به سنگ خشکه چین محصور شده است و درون آن درختی بنام «تایی» وجود دارد.
مسجد روستای صخرهای میمند
مسجد میمند مولود تغییراتی است که در یک یا چند واحد مسکونی داده شده است، این مسجد در حدود 120 متر مربع وسعت دارد و شکل آن مدور و نامنظم است، بعد از عبور از راهرویی به پهنای 1.5 متر به صحن مسجد میرسیم، سقف مسجد بر روی سه ستون سنگی به ارتفاع دو متر بنا شده است، محراب مسجد در سنگ کنده شده و ارتفاع آن در حدود یک متر است.
حجاران میمندی که آثار و نشانههای تیشه آنها بر در و دیوارها و سقف مسجد هنوز به خوبی نمایان است در مسجد طاقچهها، محراب و منبر سنگی ایجاد کردهاند، علاوه بر این در طرفین ورودی مسجد در بدنه دیوار طاقچههایی مخصوص قرار دادن کفش ایجاد کردهاند.
کف مسجد فاقد سنگفرش و یا هر پوشش ساختمانی بوده و با قالیهای دستباف میمندی فرش شده، این مسجد هیچگونه منفذی برای نورگیری ندارد و نور آن از طریق در ورودی مسجد تامین میشود و بنای این مسجد با توجه به اسناد موجود به سال 1240 هجری قمری بر میگردد.
حسینیه
حسینیه میمند در وسط روستا قرار دارد و دارای سه ایوانچه با طاق گهوارههای است که در انتهای آنها ورودیهای حسینیه قرار دارند، بنای حسینیه از تجمع چند منزل مسکونی صخرههای ایجاد شده و تمام اجزای آن از سنگ تراشیده شدهاند.
فضاهای داخلی حسینیه دارای پلانی نامنظم بوده و 200 متر مربع مساحت دارد که چهار ستون قطور مستطیل شکل ایستایی آن را حفظ میکنند و در گذشته یک منبر سنگی چسبیده به زمین و متکی به نخستین ستون کنار ورودی حسینیه وجود داشته است که اخیرا آن را تراشیده و به جای آن منبر چوبی قرار دادهاند.
حسینیه میمند همچون سایر بناهای صخرههای فاقد هرگونه تزیین و اندودی است و در آن کتیبهای که اشارهای به تاریخ حسینیه کرده باشد وجود ندارد این در حالی است که بنای حسینیه مدام در حال تغییر بوده و در دورههای مختلف فضاهایی به آن اضافه شده تا مساحت داخلی آن جوابگوی ساکنین باشد.
مهمانسرا
مهمانسرا در محیطی به قدمت تاریخ به شیوه کاملاً سنتی و برگرفته از طبیعت و معماری تاریخی روستا برای اقامت گردشگران داخلی و خارجی مهیا است.
سفره سرای سنتی: مبلمان به شیوه کاملاً سنتی و برگرفته از طبیعت و معماری تاریخی روستا ساخته شده و میزهای رستوران از سنگ و پایه چوبی دارد و با غذاهای بومی و سنتی از میهمانان پذیرایی میشود در مبحث گردشگری نیز شرکتهای خصوصی برگزارکننده تورهای کوهنوردی و ... در میمند هستند.
گیاهان دارویی منطقه میمند
گیاهان همواره در محیط زیست میمند وجود داشته و گیاهان دارویی نقش مهمی را ایفا کردهاند، آن چه مسلم است، انسان برای رهایی از درد و درمان بیماریها در گذشته و حال بهترین شیوه را استفاده از داروهای گیاهی در نظر داشته و منطقة میمند از این امر مستثنی نیست.
معانی و اصطلاح واژه میمند
میمند در لغت و اصطلاح به تعابیر مردمانش و آن چه صاحبنظران در پیرامون آن نقل میکنند تعابیر متفاوتی دارد، عدهای معتقدند اصطلاح و لغت میمند از دو واژه (می) و (مند) است که (می) به معنای شراب و (مند) به معنای مست و مستی است، اما تعبیر فلسفی این اصطلاح آن است که چون این روستا در قبل از اسلام حفر شده، مردان این نواحی (می) مینوشیدهاند و مست میشدهاند و این حفرهها را در اثر مستی میکندهاند.
عدهای دیگر عقیده دارند واژه میمند مأخذ از میمنت و مبارکی بوده است و عدهای نیز بر این باورند که مردمان این نواحی از میمند فارس مهاجرت کردهاند و چون در این ناحیه اقامت گزیدهاند آن را میمند نام نهادهاند.
ترجمهٔ کتیبههای میمند
هنگامی که کوهها در این میمند شکاف بردارند و افسانههای میمند به حقیقت بپیوندند گنجینهٔ میمند پدیدار میشود و فقط یک نفر میتواند به آن دست پیدا کند که او از سوی خورشید میآید و از طوایف بزرگ میمند میتوان به طوایفی که از نسل محمود میمندی وزیر نادرشاه افشار هستند، اشاره کرد.
مردم این روستا به جای سالها قطع رابطه با شهرها و روستاهای اطراف و ازدواج اهلی روستا فقط با خود سبب تصفیهٔ ژنتیکی این نسل شده و اهالی این روستا از نظر جسمی و بهرهٔ هوشی توانایی برتری نسبت به سایران دارند، اما طی سالهای اخیر به علت تزویج این نسل با دیگر مردمان و طوایف دیگر موجب تحلیل رفتن این توانایی شده است.
روستای صخرهای میمند واقع در شهرستان شهربابک از استان کرمان است.
میمند روستایی صخرهای و دستکند با چند هزار سال قدمت یادآور ایامی است که انسانها خدایان خود را در بلندای کوهها جستجو میکردند و کوه نشانه استواری و توان و پایداری و اراده شناخته میشود.
این بنای دستکند باستانی، بیگمان از نخستین سکونتگاههای بشری در ایران به شمار میرود، دورانی که هنوز ایرانیان مهرپرست بودند و کوهها را سپند میشمردند، باوری که بعدها نیز جلوه دیرینگی و دینی داشت و همانگونه که حضرت موسی در کوه طور به پرستش میپرداخت و پیامبرگرامی اسلام نیز در غار و کوه حرا به پیامبری مبعوث گردید.
به هر تقدیر چند هزار سال پیش از این، انسانهایی دل سنگها را شکافتند و یادگاری را به جا گذاشتند که امروزه پس از گذشت سالیان همچنان نماد عزم و اراده و اقتدار اجداد ایرانی بهشمار میرود.
هنوز کسی واقف نیست که این مجموعه به دست چه کسانی بوجود آمده و انگیزه این مردمان از احداث چنین بناهایی چه بوده، اما انگیزه مردمان آن زمان بسیار مورد اهمیت قرار دارد، چون در آن زمان و با آن وسایل ابتدایی، آفرینش چنین مجموعة با عظمتی با معماری بینظیر فابل تحسین است.
عدهای از محققین نیز معتقدند که مهرپرستان از غارهایی که با دست در دلکوه کندهاند فقط برای عبادت و دفن مردگان استفاده میکردند و بعد از مدتی بنا به اضطرار ناشی ازآب و هوا و یا هر عامل محیطی مؤثر دیگری، این غارها را برای سکونت برگزیدهاند. آئین مهرپرستی قبل از ظهور آئینزرتشت در ایران رواج داشته و تا مدتها پس از ظهور وی نیز ادامه داشتهاست.
میمند به دلیل استحکام دفاعی در طول تاریخ کمتر دستخوش تحولات کالبدی و اجتماعی شدهاست و بیشترین تغییر در آن مربوط به چند دهة اخیر میباشد.
این تمدن در ابتدا برگرفته از آئینمهرپرستی و بعد از آن آئینزرتشت بودهاست. در زمان ساسانیان شهربابک به عنوان زادگاه بابک سرسلسلة ساسانی مورد توجه خاص آنها بودهاست. پس از ظهور اسلام و ورود آن به ایران مردم میمند که به آئینزرتشتی معتقد بودند به اسلام گرویده و مذهب شیعه را پذیرا گشتند.
میمند روستایی است با سههزار سال قدمت. اشیایی که در آن یافت شده نشان از دوره ساسانی دارد و در گویش مردمانش هنوز واژههای پهلوی ساسانی شنیده میشود. آب و هوایش کوهستانی است؛ زمستانهای سرد و تابستانهای معتدل.
دشتهایش در گذشته پوشیده از درختهای بادام و پسته کوهی بوده و امروز هم کم و بیش این درختها در دشتهای اطراف دیده میشوند.
شغل اصلی مردم روستا دامداری است. آنها در چهار ماه اول سال به دشت میروند به دامداری. در چهار ماه بعد مشغول باغداری میشوند و میمند سکونتگاه زمستانی آنهاست. قدیمها، زمستانهای اهالی میمند به ساخت صنایع دستی میگذشت؛ نمدمالی و فرشبافی و گلیمبافی و سبدبافی. اما این روزها این کارها چندان رونق ندارد.
معمولاً آدمها برای ساختن خانههایشان سنگ روی سنگ میگذارند، اما در میمند اتفاق دیگری میافتد، دستها اینجا به کار دیگری میآید. این خانهها از برداشتن خاک و سنگ شکل گرفتهاند.
به گزارش ایرنا، به روستای صخره ای و دست کند میمند که پا می نهیم این شعر سهراب سپهری که می گوید ˈزندگی پرشی دارد به اندازه عشقˈ، بیش از پیش تداعی می شود.
مسیر سر بالایی ورودی میمند را که نفس زنان پیش می رویم منظرگاه باشکوه خانه های دستکند خودی نشان می دهند و آدمی را به شگفتی وا می دارد، یادمان می آید که از سر عادت می خواندیم، ˈزندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برودˈ و البته اینجا آنقدر شگفت آور است که برای ساکنانش هرگز رنگ روزمرگی به خود نخواهد گرفت.
چیدمان 400 خانه معروف به کیچه در دو تا پنج طبقه بر روی یکدیگر یادآور زندگی اجتماعی امروز و آپارتمان نشینی است که دو هزار و 500 اتاق را در روستای دستکند میمند به وجود آورده است.
به کوه هایی که روزگاری با سرانگشتان مردان میمندی بسان تیشه فرهاد نقش شیرین بر ذره ذره سنگ هایشان حک شده است می نگرم، این کیچه های باریک، سقف های دودزده و اجاق هایی که بیرون خانه ها هم بنا شده اند یادآور می شود که زندگی هنوز در میمند جریان دارد.
آسمانی لاجوردی، انبوه جنگل های بنه یا پسته وحشی، بادام کوهی، بوته های خودرو جاز، اسکنبیل، کلوره، چمز، تله و قمس، خارشتر، مخلسه، اسفند، ریواس، کنگر و نخود وحشی در مسیر ورودی و اطراف میمند چشم و گوش هر بیننده ای را میهمان طبیعتی بکر و سکوتی تامل برانگیز می کند.
رودخانه های فصلی همچون ˈمورنگˈ، ˈلاخیسˈ و ˈلای حزینˈ با بستری سنگ لاخ، گردشگران را به تازه کردن نفسی در خنکای سایه سار درختان انار، انگور، گردو، سیب، زردآلو، انجیر، توت سیاه و سفید، آلوسیاه، هلو، گلابی، به و درختانی همچون نارون، بیدمشک، سپیدار، سنجد و صنوبر دعوت می کند.
نغمه پرنده ها در خنکای هوای کوهستانی میمند از لابلای درختان سر به فلک کشیده اطراف رودخانه نوا برمی آورند و یادآور می شود که ˈزندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.ˈ
دورنمای روستای صخره ای میمند، تصور این که مردمان این دیار دو هزار و 500 سال قبل یا به تعبیر گروه کارشناسان آمریکایی 12 هزار سال گذشته بدون ابزار و امکانات پیشرفته توانسته باشند چنین اعجازی را در قلب کوه رقم بزنند، دشوار می نماید.
با بوی گیاهان کوهی و داروهایی میمند همچون آویشن سیاه، کاکویی، مریم گلی، بومادران، آلاله، زیره، ترنجبین، اطوخودوش، لیسو، ریواس، آویشن، سرشو، مخلسه، اکلیل الملک، زوفا، ختمی، انقوزه، بارهنگ، خارخسک، رازیانه، پونه، پرسیاوشان، شیرین بیان، خاکشیر و شاتره به قول سهراب می توان ˈریه را از ابدیت پر و خالیˈ بکنیم.
به خانه ها یا کیچه ها که می رسیم، حسی آشنا آدمی را به درون کیچه فرا می خواند، لازمه ورود به کیچه ها گذشتن از دالان روبازی است که به زیبایی در دل کوه حفر شده است، برای ورود به کیچه درهای کوتاه سر آدمی را به نشانه تعظیم به خالق اشرف مخلوقات که اینچنین توانی را به بنده اش ارزانی داشته به زیر فرو می برد.
تا چشمانمان به تاریکی کیچه ها عادت کند، به این می اندیشیم که کدامین عشق چنین نقش ماندگاری را بر لوح دل سنگ رقم زده است، سوسویی که از روزنه درب کوتاه به درون کیچه می تابد، سقف و دیوارهای سیاهی را به نمایش می گذارد که بهترین و روشن ترین تابلوی زندگی را به نمایش می گذارد، اجاقی که در زبان محلی میمندی ها به ˈدیدونˈ معروف است در گوشه ای از اتاق حکایت از قلم هنرمندانه زنان میمندی در زدن نقش زندگی بر سقف های این کیچه ها دارد.
کارشناسان معتقدند دود ایجاد شده از پخت و پز و سوختن هیزم به منظور گرم کردن کیچه ها موجب ایزولاسیون کیچه ها شده و از تخریب آنها جلوگیری می کند.
با خالی شدن نسبی کیچه ها و این خانه های صخره ای، جلوگیری از تهدید تخریب باید دغدغه همه فرهنگ دوستان باشد.
اتاق های کیچه ها از نظر هندسی منظم نیستند، اتاقی سه در چهار به بلندای یک متر و 90 سانتی متر تا دو متر و 10 سانتی متر در اکثر کیچه ها وجود دارد و بزرگترین کیچه از 90 متر مربع تجاوز نمی کند.
مفروش شدن اتاق با کف پوش های نمد، مخشیف، گلیم و قالیچه هایی که باز هم حکایت از سرانگشتان هنرمند زنان میمندی دارد، تداعی کننده هنرمندی زنان ایرنی در خانه داری، همسرداری و بچه داری است.
هنگام عبور از کیچه ها بوی خوش غذا مشام را نوازش می دهد، هوای پاک کوهستان بر گرسنگیمان می افزاید، اینجا روستای صخره ای و دستکنده میمند با هزاران سال قدمت است که هنوز زندگی به شیوه قدیم در آن جریان دارد، در اتاقی که با فرش های سنتی مفروش شده جای می گیریم و کیچه ای که رستوران غذاهای سنتی نام دارد، ایستگاه نخستمان می شود، تردید بین انتخاب غذاهای محلی همچون کال جوش، سیرآب بنه فله و غیره دوامی نمی پاید و دقایقی بعد تکیه بر بالش های لوله ای و سرکشیدن چای داغی که هنوز بوی خوش هیزم می دهد، نشان از سیرشدنمان است.
میهمانوازی مردمان این دیار به تبعیت از دیار کریمان زبانزد خاص و عام است، در زبان و گویش میمندی ها هنوز کلمات پهلوی ساسانی خودنمایی می کند.
از پله هایی خاکی به سمت پایین روانه می شویم، حفر کیچه ای دیگر به نام حمام در دل کوه یکی دیگر از عجایب میمند است؛ حمام میمند بیانگر اهمیت رعایت نظافت و بهداشت در روزگاران گذشته است. از دالان خاکی که می گذریم بعد از عبور از دری کوچک به فضای رختکن می رسیم که حوضچه ای در وسط و سه سکو در اطراف آن قرار گرفته است، درب دیگر که روربرو قرار می گیرد به صحن حمام هدایتمان می کند، در پایین صحن خزانه ای در سنگ کنده شده و منفذی هلالی شکل آن را به صحن وصل می کند.
وسط خزانه گودالی است که جای قرار دادن دیگی برای گرم کردن آب بوده و در پایین پشت این چاله دالانی است که درب آن به خارج از حمام باز می شود.
آتش خانه و محل برافروختن آتش زیر حمام قرار دارد و طرف راست خزانه حوضی است که محل شستن و آب کشیدن پاهاست.
سنگ مرمر بزرگی که بر سوراخ سقف حمام به عنوان منبع تامین نور حمام قرار گرفته، یکی دیگر از عجایب میمند است.
مدرسه قدیم روستا نیز در دل روستای صخره ای میمند حاکی از علاقه مردمان این دیار به کسب علم و معرفت است، این کیچه نیز با تفاوت عرض و عمق بیشتر با شیوه و طرح واحدهای دیگر ساخته شده به گونه ای که هرچه از ابتدای کیچه به عمق آن نزدیک می شویم، ابعاد کلاس ها گسترده تر می شود که به دلیل افزایش ضخامت کوه است.
طول فضای مدرسه صخره ای 18 متر و عرض آن بین شش تا 15 متر متغیر است، مدرسه میمند دارای پنج فضای کلاس و دفتر است، حیاط بزرگ مدرسه نیز که به سنگ خشکه چین محصور شده است با تک درخت ˈتاییˈ در وسط خود را زینت داده است.
از مدرسه به سوی مسجد میمند می رویم، این مسجد مولود تغییرات چند واحد مسکونی است که حدود 120 متر مربع وسعت را به خود اختصاص داده است.
شکل ظاهری مسجد مدور و منظم است، بعد از عبور از راهرویی به پهنای یک و نیم متر به صحن مسجد می رسیم، سقف مسجد برروی سه ستون سنگی به ابعاد و ارتفاع دو متر بنا شده است.
محراب مسجد میمند نیز به طرز هنرمندانه ای در سنگ حک شده و ارتفاع آن حدود یک متر است. نقش تیشه حجاران میمندی هنوز بر در و دیوار این مسجد نمایان است، طاقچه ها، محراب، منبر سنگی، و طاقچه هایی برای قرار دادن کفش در بدنه دیوار قسمت ورودی است، گواه از تمدن مردمان دیار میمند دارد.
کف مسجد میمند که فاقد سنگفرش یا هر پوشش ساختمانی است با قالی های دستباف میمندی مفروش شده است، قدمت بنای مسجد میمند با توجه به اسناد موجود به سال 1240 هجری قمری بر می گردد.
وسط روستای صخره ای، کیچه ای دارای سه ایوانچه با طاق گهواره ای گردشگران را به درون فرا می خواند، در انتهای راهروهای ورودی حسینیه میمند قرار دارد، تجمع چند کیچه صخره ای، حسینیه میمند را با عظمتی مثال زدنی با 200 متر مربع مساحت و چهار ستون مستطیل شکل به نمایش گذارده است.
موزه میمند نیز از دیگر واحدها با تغییر کاربردی است که آثاری از ˈترکهبافیˈ، ˈجاجیمˈ، ˈحصیرˈ، ˈ سفتوبافیˈ، ˈنمدمالیˈ، ˈابزار آهنگریˈ ، ˈریسندگیˈ و ˈبافندگیˈ به عنوان گوشه ای از هنرهای زنان و مردان میمندی برای رسیدن به زندگی سالم در آن توجه گردشگران را به خود جلب می کند.
وسایلی همچون ابزارهای بافندگی ˈشانه قالی بافیˈ، ˈچرخوˈ، ˈاستیˈ، ˈدارکاربافیˈ، ˈکمان حلاجیˈ، ˈمشته کمانˈ، ابزار کشاورزی ˈگرجینˈ (خرمن کوب)، ˈگاوآهنˈ، ˈکلوخ کوبˈ، ˈابزار نجاریˈ، ˈرندهˈ، ˈمتهˈ، ˈ انواع قفل های قدیمیˈ (کلیدون)، کفش و لباس های محلی قدیم و انواع ظروف غذا در موزه میمند گواه بر اشتغال این مردم به کشاورزی، دامپروری و در کل تهیه همه مصارف زندگی با بهره گیری از دست و توان خود است.
وجود این ابزارها در میمند ما را به این باور می رساند که زندگی گل به توان ابدیت، معنا دارد، زندگی هندسه ساده تکرار نفس هاست
یزدگرد سوم، سی و پنجمین پادشاه ساسانی در ایران، در سال 632 میلادی به تخت نشست، نسب او به درستی معلوم نیست. طبری می گوید که پسر شهریار (نوه خسرو پرویز) و مادرش اهل زنگبار بوده است و چون کسی را از خانواده سلطنت نیافتند ناچار او را بر تخت نشاندند وقتی یزدگرد به سلطنت رسید مشکلات فراوانی در مملکت وجود داشت.
مذاکره مسلمانان و یزدگرد
در سال 14 هجری مسلمین پس از فتح شام آماده جنگ با ایران شدند.
در همان سال عمر هیاتی مرکب از 12 نفر از مسلمین را به دربار یزدگرد فرستاد، ایرانی ها در بدو ورود مسلمانان را به تمسخر گرفتند ولی یزدگرد آنان را به احترام پذیرفت ، زیرا مقارن این احوال مسلمین دمشق را فتح کرده بودند.
یزد گرد پرسید: مقصودتان چیست؟
گفتند: باید اسلام را بپذیرید یا جزیه دهید!
شاه در جواب با نظر حقارت به آنها نگریسته و اشاره به لباس آنها کرده گفت: شما مردمانی هستید که سوسمار می خورید و بچه هایتان (دخترانتان) را می کشید!
مسلمین پاسخ دادند: که ما فقیر و گرسنه بودیم ولی خدا خواسته است غنی و سیر باشیم. حالا که شما جنگ را اختیار کرده اید بین ما و شما شمشیر حکم می کند و به این ترتیب زمینه جنگ ایران و اسلام فراهم گردید .
جنگ مسلمانان و ایرانیان
30 هزار نفر سپاه اسلام به فرماندهی سعد بن ابی وقاص و 120 هزار نفر سپاه ایران به فرماندهی رستم فرخ زاد پس از چهار روز جنگ سخت، رستم فرخ زاد کشته شد.
در سال 16 هجری سپاه اسلام به سوی مدائن حرکت کرده پس از فتح تیسفون غنائم بسیاری بدست آوردند و سرانجام در جنگ دیگری در نهاوند سپاه یزدگرد را با همه کثرت تعداد و آمادگی جنگی فراوان که داشت شکست دادند که این آخرین جنگ بین ایرانیان و مسلمانان بود. این جنگ را مسلمانان فتح الفتوح نامیدند.
تصرف تمام ایران توسط مسلمانان
پس از این جنگ اصفهان، ری، آذربایجان، فارس و شهرهای دیگر به تصرف مسلمین در آمد.
یزد گرد پس از شکست در جنگ نهاوند از ری به اصفهان و از آنجا به کرمان و بعد به بلخ و مرو رفت و از امپراطوران چین و خاقان ترک در خواست کمک کرد لیکن آنها از دادن کمک خودداری نمودند.
مرگ یزدگرد
و چون یزد گرد از سوء نیّت مرزبان مرو نسبت به خود آگاه شد از نزد او خارج گشته و نزدیکی مرو به آسیابی پناه برد تا شب را در آنجا بگذراند. آسیابان یزد گرد را به طمع لباس و جواهراتش به قتل رساند.
با مرگ یزد گرد در سال 31 هجری قمری سلسله ساسانی پس از 416 سال سلطنت در ایران منقرض شد.
هرچند آخرین پادشاه ساسانی، خسرو پرویز در دورانی حکم راند که در ایران آن روز بحران حاکم بود و در پایان نیز با حمله اعراب شکست خورد و طومار ساسانیان در هم پیچید،اما
نام او و دربارش با افسانه های گوناگون عجین شده است.
عجایب هفتگانه بارگاه خسروپرویز یکی از آنها است.
برخی از آنها واقعی بهنظر میرسند و برخی دیگر بیشتر به افسانه میمانند.
از «هفت گنج» یا عجایب بارگاه خسروپرویز بارها در منابع مختلف نامی به میان آمده است.
«ساسانیان» اثر «کریستین سن» یکی از منابعی است که به این عجایب اشاره کرده است و از گنج گاو، دستمال نسوز، تاج یاقوتنشان، تخت طاقدیس، طلای مشت افشار، گنج بادآورد و شطرنجی از یاقوت و زمرد به عنوان عجایب هفتگانه بارگاه پادشاه ساسانی نام برده است.
فردوسی نیز در قصیده ای، از «هفت گنج» خسروپرویز نام می برد.
هندیان بودایی هم به تقلید از «هفت گنج» خسروپرویز، پادشاه ساسانی ، «هفت گوهر» را ترتیب داده بودند.
ادامه در ادامه مطلب
تعریف هر یک از این شگفتی ها در ادامه مطلب
گنج گاو
بنا به روایتی روزی کشاورزی «غباز» (خیش گاو آهن) را برداشته و به سوی مزرعه حرکت میکند. به مزرعه که می رسد توشه ظهر را زیر درختی می گذارد و با «غباز» به سمت راست مزرعه می رود. تا «غباز» را در زمین فرو می کند متوجه شیئی سخت می شود. با دست شروع به کندن زمین میکند و با ظرف قدیمی برخورد میکند. آن را بیرون می آورد،و میبیندظرف پر از سکه هایی است نام اسکندر روی آن حک شده . کشاورز برای نشان دادن حسن نیت خود نسبت به پادشاه( خسروپرویز) ظرف را نزد او میبرد. شاه فورا دستور میدهدتا مزرعه را بکنند و ظروف دیگر را از خاک بیرون بکشند. صد کوزه نقره و طلا که مهر اسکندر بر آن حک شده ، از خاک بیرون می آورند. خسرو پرویز، این گنجینه را که یکی از عجایب هفت گانه کاخش بود،را نگاه می دارد و یکی از کوزه ها را به کشاورز میدهد. گنج را در جایی از کاخ مخفی میکند و آن را «گنج گاو» می نامد.
دستمال نسوز خسروپرویز
یکی دیگر از عجایب بارگاه خسروپرویز دستمال او بود. شاه بعد از هر غذا خوردن با دستمال، دست های خود را پاک می کرد و چون کثیف و چرب می شد آن را درون آتش می انداخت تا آتش آن را تمیز کند، دستمال پاک می شد ولی نمی سوخت. به احتمال قوی جنس این دستمال از پنبه کوهی بوده است.
تاج یاقوتنشان خسرو پرویز
از دیگر عجایب کاخ او تاج خسرویی بود. تاج خسرو پرویز از مقدار زیادی طلا و مروارید ساخته شده بود. یاقوت های به کار رفته در تاج طوری می درخشید که به جای چراغ در شب از آن استفاده می کردند و یاقوت هایش همه جا را روشن می کرد. زمردهایش چشم افعی را کور می کرد. این تاج آنقدر سنگین بود که زنجیرهایی از طلا را از سقف آویزان کرده بودند و تاج را بر این زنجیرهای طلا بسته بودند، طوری که تاج به هنگام نشستن شاه روی سرش قرار بگیرد و سنگینی تاج را احساس نکند.
یکی دیگر از عجایب بارگاه خسرو تخت طاقدیس اوست. شکل این تخت مانند طاق بود و جنسش از عاج و نرده هایش از نقره و طلا بود. سقف این تخت از زر و لاجورد بود. صور فلکی، کواکب، بروج سماوی، هفت اقلیم، صورت های پادشاهان، مجالس بزم و شکار، بر این سقف، حک شده بود. روی آن وسیله ای برای تعیین ساعت روز نصب شده بود. چهار یاقوت، هر یک به تناسب یکی از فصول سال دیده می شد. بر بالای آن وسیله ای بود که قطراتی مانند قطرات باران را فرو می ریخت و صدایی رعدآسا به گوش می رسید.
خسروپرویز قطعه طلایی اعجاب انگیز داشت که به طلای مشت فشار یا مشت افشار معروف بود . این قطعه طلا به اندازه مشت پادشاه و چون موم نرم بود. این قطعه زر به هر شکلی حالت می گرفت.این قطعه طلا را از معدنی در تبت برای خسرو استخراج کرده بودندو200 مثقال وزن داشت.
گنج بادآورد
«گنج بادآورد» از عجائب دیگر دستگاه پرویز است. هنگامی که ایرانیان اسکندریه را محاصره کردند، رومیان ثروت شهر را در کشتی هائی نهادند تا به مکانی امن بفرستند، اما باد به جهت مخالف وزید و کشتی به سمت ایرانیان آمد .ثروت را به تیسفون بردند و« گنج باد آورد» نامیدند.
شطرنجی از یاقوت و زمرد
از عجایب دیگر دستگاه پادشاه ساسانی، شطرنج مخصوصی از جنس یاقوت و زمرد بود.
دیگر عجایب منسوب به بارگاه خسروپرویز
خسروپرویز شاید از معدود پادشاهانی باشد که از همسرش نیز در برخی از منابع تاریخی به عنوان یکی از عجایب دربار او نامبرده شده است. در تاریخ ثعالبی به جز آنچه که در بالا اشاره شد ، از زن او شیرین، قصرش تیسفون، درفش کاویانی، رامشگران دربار ساسانی، اسب خسرو به نام شبدیز و پیل سفید دربار نیز به عنوان گنجهای خسرو و عجایب دربار او یاد شده و درباره برخی از آنها توضیحاتی آمده است.
در تاریخ ثعالبی آمده است: «شیرین وخسرو در جوانی دلباخته یکدیگر شدند، اما وقتی خسرو به پادشاهی رسید شیرین را فراموش کرد. شیرین که بار دیگر در پی جلب عشق خسرو برآمده بود، روزی در سر راه شکار او قرار گرفت و آتش عشق فراموش شده در دل خسرو روشن شد.اودر همان لحظه او را به زنی گرفت.شیرین بعد از راهیابی به کاخ پس از چندی مریم بانوی اول زرتشتیان را مسموم کرد و خود زن اول دربار شد.»
آگاه شدن خسرو پرویز از مرگ شبدیز توسط باربد
اسب خسرو «شبدیز» هم از دیگر عجائب کاخ اوست که در تاریخ ثعالبی از آن نامی بهمیان آمده است .خسرو گفته بود اگر کسی خبر مرگ «شبدیز» را بدهد او را خواهد کشت .هنگامی که« شبدیز» مرد تنها «باربد» جرات کرد نغمه ای را بخواند و در آن خبر مرگ شبدیز را بدهد. او خواند: «دیگر شبدیز نمیخواند و نمیچرد.» شاه گفت:«مگر او مرده است.» وباربد گفت:« شاه چنین فرماید!!!!!»
«باربد» خود نیز از عجائب دستگاه پرویز بود .«سرکس» از خنیاگران دربار که به او حسادت می کرد در فرصتی مناسب او را کشت. خسرو وقتی دانست باربد به دست سرکس کشته شده است دستور قتل«سرکس»را هم داد.
سکهای طلا از سکههای دستهٔ دوم اردشیر، منقوش به شمایل وی
اردشیر بابکان یا اردشیر اول ساسانی که در فارسی باستان «اَرْتَه خْشَثْرَ» تلفظ میشده اولین پادشاه ساسانی می باشد.درباره اصل و نصب اردشیر نظرات متفاوتی است که بر اساس تاریخ طبری اردشیر پسر بابک پسر ساسان بوده است.نظر دیگر درباره اصل و نسب اردشیر در شاهنامه فردوسی است که گفته حاصل ازدواج ساسان که فردی از نوادگان دارا بوده با دختر بابک که حاکم محلی در ایلت پارس بوده است.
بنا به تاریخ طبری اردشیر در حومه اصطخر پارس زاده شد.پدر بزرگش ساسان متولی معبد آناهیتا در اصطخر و مادربزرگش رامبهشت از خاندان بازرنگی بود.اردشیر وقتی که هفت ساله شد به نزد فرمانه دژ دارابگرد فرستاده شد و بعد از مرگ فرمانده اردشیر به جای فرمانده روی کار آمد و ارگبد دژ شد.در ادامه تاریخ طبری آمده است که بابک (پدر اردشیر وشاپور به گفته طبری) گوچهر پادشاه محلی پارس را سرنگون کرد و بعد از آن بابک نامه ایی به اردوان پنجم اشکانی نوشت و از او خواست که اجازه بدهد تا شاپور را به جای گوچهر قرار دهد اما اردوان پنجم اشکانی انها را یاغی خواند.بعد از چندی بابک مرد و شاپور بر تخت نشست اما دیری نگذشت که شاپور هم درگذشت و اردشیر به جای او روی کار آمد.اردشیر فکر سلطنت را در ذهن خود می پروراند.اردشیر بعد از این که روی کار آمد شروع به تسخیر ایالات کرد و در ابتدا کرمان را تسخیر کرد و پسرش را حاکم آنجا کرد و بعد هم خوزستان و عمان.اردوان پنجم اشکانی چون دید کار اردشیر خیلی بالا گرفته سپاهی بزرگ را که فرمانده آنها خود اردوان بود روانه جنگ با اردشیر شد سرانجام در ۲۸ آوریل (برابر با ۹ اردیبهشت)۲۲۴میلادی اردشیر با اردوان پنجم اشکانی وارد جنگ شد و طی این جنگ اردوان اشکانی کشته شد.او بعد از کشتن اردوان پنجم اخرین پادشاه اشکانی دودمان اشکانیان را بر انداخت و سلسله ساسانیان را بنیان گذاشت.دو سال بعد از مرگ اردوان پنجم اردشیر تیسفون را گرفت و پس از آن ایران تحت تسلط اردشیر در آمد اما ارمنستان وگرجستان موقتا مستقل ماندند.پیرامون سال تاجگذاری اردشیر بابکان اختلاف نظرهایی میان صاحب نظران وجود میدارد؛ برپایهٔ آراء و محاسبات و. ب. هنینگ، اردشیر در ۲۸ آوریل ۲۲۴ میلادی تاج گذاردهاست؛ ولیکن محاسبات س. ح. تقیزاده، تاریخ این رویداد را ۶ آوریل ۲۲۷ میلادی نشان میدهد. جوزف ویزههوفر نیز برپایهٔ دیگر منابع، سال تاجگذاری اردشیر در تیسفون را ۲۲۶ میلادی و در هنگام لشکرکشی به شمال میانرودان میداند.اردشیر خود را شاهنشاه خواند و نقش بسزایی در این ایده داشت زیرا او همواره کوشید تا خویش را به مثابهٔ مزدا پرستی مرتبط با خدا و دارندهٔ فره ایزدی بنمایاند.اردشیر برای یادبودهای پیروزیهایش، اقدام به نقر سنگنگاره در فیروزآباد (شهر گور یا اردشیرخوره)، نقش رجب و نقش رستم کردهاست؛ در سنگ نگارهٔ وی در نقش رستم، اردشیر و اهورامزدا سوار بر اسب در برابر یکدیگرند و جسد اردوان و اهریمن زیر سم اسبان اردشیر و اهورامزدا تصویر شدهاست. از این نقش چنین برمیآید که اردشیر میپنداشته و یا میخواسته که دیگران بپندارند که حاکمیت وی بر سرزمینی که در کتیبهها «ایرانشهر» خوانده میشده، از سوی پروردگار مقرر شدهاست. واژهٔ ایران، پیش از این، در اوستا و بهعنوان «نام سرزمین اسطورهای آریاییان» بکار میرفت؛ در دوران اردشیر، عنوان «ایران» بر جغرافیای زیر حاکمیت ساسانیان اطلاق شد.
سنگنگارهٔ اردشیر؛ یادوارهٔ پیروزی اردشیر بر اردوان در نبرد هرمزدگان، کنده شده در فیروزآباد کنونی.
اردشیر بعد از تسخیر خراسان و باختر و خوارزم و توران و مکران به هند رفت و پنجاب را تسخیر کرد .بعد از آن اردشیر به ایران بازگشت و بعد از اینکه پایه دولت خود را محکم نمود به جنگ با رومیان روی اورد.در ۲۲۸ میلادی اردشیر از فرات گذشت و فرستادگانی نزد الکساندر سور فرستاد و به او اینگونه پیغام داد:(آنچه رومیها در آسیا متصرفند میراث من است و باید رومی ها به اروپا اکتفا کرده و آسیا را تخلیه کنند.)اما الکساندر به پیغام اردشیر توجهی نکرد و فرستادگان را محبوس کرد و آماده جنگ با اردشیر شد.الکساندر لشکر خود را به سه دسته تقسیم کرد و هر کدام را برای گرفتن بخشی از ایران راهی کرد اما اردشیر هر سه لشکر را در هم کوبید و در پایان این جنگ نصیبین و حران به تصرف اردشیر درآمد.سپس به طرف ارمنستان رفت و با مقاومت شدید خسرو پادشاه ارمنستان روبه رو شد که سرانجام او را هم شکست داد و ارمنستان را نیز گرفت.اردشیر برای اینکه مردم ار نیز با خود همراه کند به جمع اوری اوستا پرداخت و آتشکده های خاموش را روشن کرد و مذهب زرتشت را مذهب رسمی کشور کرد.اردشیر برای پیشرفت مقاصد خود به تعقیب و کشتار شاهزادگان اشکانی که مردم از خودسری و آزادی آنها در رنج و عذاب بودند پرداخت و بنیاد سلطنت و حکومت را استوار ساخت.خلاصه کارهای اردشیر به شرح زیر است:
- ایجاد مرکزیت و تبدیل پادشاهان محلی به نجبای درباری با القاب مختلف
- جمع آوری اوستا
- رسمی کردن مذهب زرتشت
- تقسیم اهالی به طبقات و درجات مختلف
- زنده کردن دوباره لشکر جاویدان
- تخفیف در مجازاتها ومنع بریدن دست
این ها کارهایی بودن که اردشیر انجام داد.عقیده هایی در باره اردشیر هم وجود دارد که به جای آزادی دوره اشکانیان باید نظم و قانون واحدی حکمفرما باشد و دولت و دین به هم وابسته اند که جدا از هم نیستند.از زمان مرگ اردشیر بهسبب دشواریهایی که در منابع است، سالهای پایانی و روز مرگ او چندان روشن نیست.
خَشایارشا از پادشاهان هخامنشی است. پدرش داریوش بزرگ و مادرش آتوسا دختر کوروش بزرگ بود.نام خشایارشا از دو جزء خشای (شاه) و آرشا (مرد) تشکیل شده و به معنی «شاه مردان» است. سلطنت خشایارشاخشایارشا در سن سی و پنج سالگی به سلطنت رسید و در آغاز سلطنت شورشی را که در مصر برپا شده بود فرونشاند و بعد به بابل رفت و شورشهای آنجا را نیز سرکوب کرد. در این جنگ بابل ویران گشت و نام بابل از صفحه روزگار محو گردید.خشایارشا در صدد استفاده از اختلافات داخلی یونانیان نبود و نمیخواست به این کشور حمله کند. اما اطرافیان وی از جمله مردونیه داماد داریوش شکست ماراتن را مایه سرشکستگی ایران می دانست و خشایارشا را به انتقام فرامی خواند.یونانیان مقیم دربار ایران نیز که از حکومت این کشور ناراضی بودند از خشایارشا درخواست میکردند که به یونان یورش برد. در آنزمان در یونان حکومتهای مستقلی با عنوان دولت شهر بر هریک از بلاد این کشور حکمرانی میکرد. حمله به یونان سرانجام خشایارشا به قصد حمله به یونان به کاپادوکیه واقع در آسیای صغیر رفت و این شهر را مرکز ستاد فرماندهی خود قرار داد. وی سه سال تمام به تجهیز سپاه مشغول شد و در نهایت سپاهی را که در تاریخ به «سپاه بزرگ» معروف است و بنا به گفته هرودوت در آن، ۴۶ گونه نژاد و قوم مختلف حضور داشتند بسیج کرد و در بهار ۴۸۰ قبل از میلاد به سوی یونان حرکت کرد. عربها، هندیها، پارسها، مادها، سکاها، فنیقیها، مصریها و حتی ساکنان جزایر خلیج فارس نیز در این لشکرکشی حضور داشتند. البته لازم بذکر است که مورخان یونانی در مورد تعداد افراد قشون ایران در این لشکرکشی راه مبالغه در پیش گرفته اند و گاه تا پنج میلیون نفر نیز افراد سپاه را ذکر کردهاند اما بنا به نوشته سایر مورخان تعداد افراد سپاه خشایارشا یک میلیون نفر بوده که همه آنها سرباز نبوده و بسیاری آشپز و ملوان و ... در این ارتش خدمت می نمودند. نبرد ترموپیل و تصرف آتن نوشتار اصلی: نبرد ترموپیلبه ابتکار خشایارشا پلی از قایق بر روی بغاز داردانل ساختند که نیروی زمینی ایران توانست از روی آن عبور کرده و وارد خاک یونان شود. در ابتدا خشایارشاه با پادشاه کارتاژ(Carthage)صلح کرد تا وی یونانیان را همراهی نکند. علاوه بر این، تعداد زیادی از یونانیان به ارتش خشایارشاه پیوستند از جمله مردم منطقه تسالی(Thessaly) اما در همین هنگام طوفانی سهمگین وزید و به کشتیهای ایران خسارت وارد کرد. سرانجام در دریای آرتمزیوم(Artemisium) بین کشتیهای دو سپاه جنگ درگرفت و یونانیان شکست خوردند. نبرد دیگر در تنگه ترموپیل(Thermopylae) در گرفت که به علت تنگی جا نیروی ایران با مقاومت آتنیها و اسپارتیها که برای نخستین بار باهم متحد شده بودند مواجه شد. سرانجام یک یونانی به ایرانیان که در آستانه شکست بودند راهی را معرفی کرد که به پشت تنگه میرفت. یونانیان با آگاهی از این خیانت گریختند و فقط لئونیداس(Leonidas)(حاکم اسپارت) بهمراه سیصد اسپارتی که به اجبار مانده بودند (پاورقی ۳) همگی کشته شدند(پاورقی ۱). سپاه ایران بعد از این جنگ آتن را به تصرف درآورد و کاخ آکروپولیس در زمان جنگ نابود شد ولی معبد آکروپولیس و خانههای شهر به دستور خشایارشاه به سربازانش سالم ماند. جنگ سالامیس پس از آن یونانیان اقدام به مشورت نمودند یکی از بزرگان آتن به نام تمیستوکلس(Themistocles) معتقد بود که در جزیره سالامیس(Salamis) به دفاع بپردازند اما سایر یونانیان می گفتند که باید در تنگه کورینت(Corinth) مقاومت کرد. تمیستوکلس که دید نمیتواند نظر خود را به دیگران بقبولاند نامهای به شاه ایران نوشت و خود را از طرفداران ایران نشان داده گفت که چون آنان قصد فرار دارند وقت آن است که سپاه پارس آنان را یکسره نابود کند. خشایارشا پیغام را راست انگاشته ناوگان مصری تحت فرماندهی ایران جزیره پنسیلوانیا را تسخیر کرد. یونانیان در جزیره سالامیس گیر افتادند و بنابراین گفتند یا باید در همین جا مقاومت کنیم یا نابود شویم و این همان چیزی بود که تمیستوکلس می خواست. نیروی دریایی ایران برخلاف کشتیهای یونانی که آرایش صف را اختیار کرده بودند به دلیل تنگی جا بطور ستونی اقدام به حمله کرد و ناگهان زیر آتش نیروهای دشمن قرار گرفت. جنگ تا شب ادامه داشت و در این جنگ بیش از نیمی از کشتیهای ایران نابود شد و بنابراین سپاه ایران اقدام به عقب نشینی کرد. یونانیان که ابتدا متوجه پیروزی خود نشده بودند در صبح روز بعد با شگفتی دیدند که از کشتیهای ایرانی خبری نیست! تمیستوکلس بعد از این پیروزی گفت: «حسادت خدایان نخواسته که یک شاه واحد بر آسیا و اروپا حکمرانی کند.»(پاورقی ۲) در همین زمان خشایارشا اخبار بدی از ایران دریافت کرد و بنابراین اقدام به مشاوره با سرداران خود نمود. نظر مردونیه این بود که خود وی با سیصد هزار سپاهی برای تسخیر کامل یونان در این سرزمین باقی بماند و شاه به ایران بازگردد. شاه این نظر را پذیرفت ولی در زمان بازگشت تعداد زیادی از اسبان و سپاهیان وی در اثر گرسنگی و بیماری مردند. نبرد پلاته بعد از بازگشت شاه به ایران مردونیه به یونانیان پیشنهاد داد که تبعیت ایران را بپذیرند و گفت که در این صورت در امور داخلی خویش آزادند. اما آنان این پیشنهاد را رد کرده جنگ دوباره در گرفت. مردونیه آتن را باز هم به تسخیر درآورد اما درمحل پلاته صدهزار یونانی در مقابل وی صف آرایی کردند. در ابتدا تصور میشد که ایرانیان پیروز هستند چراکه نهایت دلاوری را نشان دادند اما این گونه نشد. مردونیه در آغاز جنگ در اثر تیری که به وی اصابت کرد کشته شد و سپاه بی سردار ایرانی نبرد بی حاصلی را آغاز کرد که تنها سه هزار ایرانی از آن جان سالم بدر بردند. نبرد دیگر، جنگ در دماغه می کیل(Mycale) است: ناوگان ایران که پس از نبرد پلاته در حال بازگشت به میهن بود، در این محل توسط سپاه دشمن منهدم شد. حمله یونان به مستملکات ایرانپس از عقب نشینی ایرانیان، یونانیان به پادگان پارس واقع در یونان حمله کرده و آنجا را تصرف نمودند. چندین سال بعد نیز به مستملکات ایران یورش برده و برخی از جزایر غرب آسیای صغیر نظیر قبرس را به تصرف درآوردند. علل شکست سپاه ایران بنابر نوشته مورخان علل شکست ایران در تسخیر یونان به این شرح است: * زیادی شمار نفرات که تأمین آذوقه و هدایت ارتش را مشکل میساخت. * نامناسب بودن سلاحهای ایرانیان در برابر یونانیان سنگین اسلحه(به غیر از هنگ جاویدان باقی سپاه ایران از سلاحهای سبک نظیر تبر (!) استفاده میکردند.) * عدم آشنایی ایرانیان به موقعیت جغرافیایی یونان * اغفال شدن ارتش ایران در سالامیس * بازگشت ناگهانی خشایارشا * ناهمواری جلگههای یونانی و عدم عادت ایرانیان به جنگ در این سرزمینها که نیروهای دریایی و زمینی را از حمایت یکدیگر محروم میکرد. * مهمترین علت شکست ایران در این نبرد روحیه عالی یونانیان بود. چرا که آنان مردمانی استقلال طلب بودند و حاضر نبودند که تبعیت ایران را بپذیرند. درباره خشایارشا خشایار شاه صفاتی عالی داشته بطوریکه یونانیان بزرگ منشی او را ستودهاند. مشهور است که اسکندر وقتی که تخت جمشید را به آتش کشید، مجسمه خشایارشا به روی زمین افتاد و اسکندر گفت: آیا باید بخاطر روح عالی و صفات نیکویت تو را از روی زمین بردارم یا بگذارم که روی زمین بمانی تا بخاطر تاخت و تازت به یونان مجازات شوی؟ خشایارشاه در تخت جمشید که بدستور پدرش داریوش ساخته شده بود قصرهای دیگری بنا کرد که بر عظمت و شکوه این اثر باستانی افزود. همین طور کتیبههایی در کوه الوند و نیز در ارمنستان از خود به جای گذاشت. این پادشاه پس از بیست سال سلطنت (۴۸۵ تا ۴۶۵ پیش از میلاد)توسط یک خواجه به نام میترادات (مهرداد) به قتل رسید. اسرار و دوگانگیهای زندگی خشایارشا در زندگی و شخصیت خشایارشاه اسرار و دوگانگیهایی وجود دارد از آنجمله میتوان به تغییراتی که خشایارشاه در پلان تخت جمشید داده است اشاره نمود وی که پس از به سلطنت رسیدن از اینکه در نقش برجسته برجای دوم و به عنوان ولیعهد پس از داریوش کبیر قرار گرفته بوده راضی نبوده، نقش برجسته داریوش و فرنکه وزیر تشریفات (خودش به عنوان ولیعهد در پشت داریوش) را به ساختمان خزانهداری انتقال میدهد وی در ادامه حتی ورودی تخت جمشید را نیز عوض می کند [منبع: کتاب "از زبان داریوش..."]. همچنین یکی از اتفاقات بحث برانگیز در زمان او حمله به یهودیان است که سپاه در نیمه راه متوقف می شود. آنچه که به نظر میرسد این است که وزیر تشریفات عیلامی پادشاه، او را از عدم پرداخت مالیات یهودیان اگاه و وی را برای حمله به یهودیان تحریک میکند اما در راه حمله، استر و عمویش مردخای برای نجات یهودیان نقشه نزدیکی استر به خشایارشاه را میکشند که به انجام میرسد! یهودیان جان سالم به درمی برند و نخست وزیر عیلامی برکنار و مردخای جای او را می گیرد یهودیان تا به امروز این اتفاق را با نام "پوریوم" جشن میگیرند و از آن تاریخ به بعد تمدن عیلامی (در زمان پادشاهان قبلی عیلامیها مشاوران رده بالای شاه بوده اند) رو به انقراض میرود. درحال حاضر برخی افراد سودجو که خود را وارثان تمدن عیلامی میدانند از این واقعه به عنوان توطئه صهیونیسم و پارسیان برای نابودی عیلامیها نام میبرند.
از دو مطلب فوق این گونه برداشت میشود که خشایارشاه ثبات لازم برای پادشاهی را نداشته و حتی تغییرات در تخت جمشید را میتوان نتیجه تحریکات استر و مردخای دانست زیرا چنین کاری از وزرای عیلامی بر نمیآید. حتی شکست یونان را نیز میتوان ناشی از عدم همکاری عیلامیها دانست.
کمبوجیه پسر بزرگ کوروش که به نام های کمبوزیه، کنبوت، کمبات، کامبازوس، قمبوس، قمبوزوس و قمباسوس نیز معروف است. طبق گفته هرودوت مادر وی کساندانه بوده است ،اما کتزیاس نقل کرده که مادر وی آمیتیس بوده است. سپس نقل شده کمبوجیه در ابتدای حکومت خود با دو خواهر خود به نامهای آتوسا و رکسانا ازدواج کرده است.
اسم این پادشاه را چنین نوشته اند: در کتیبه بیستون داریوش اول "کبوجیه" در نسخه بابلی همان کتیبه "کمبوزیه" در اسناد مصری "کنبوت و کمبات" « هرودوت » ودیگر تاریخ نگاران یونان باستان "کامبزوس" ابوریحان بیرونی "قمبسوس و قمبوزس" ابوالفرج بن عربی "قمباسوس بن کوروش".
متاسفانه در تورات نامی از این پادشاه برده نشده است. درصورتیکه می دانیم تورات اسامی اکثر پادشاهان ایرانی را صحیح ذکر کرده است. استاد روانشاد "حسن پیرنیا" (مشیرالدوله) معتقد بود که نام صحیح این پادشاه کبوجیه است که نویسندگان یونانی آنرا بصورت "کامبوزس" نوشته اند و اروپیان(به ویژه فرانسویان) او را کامبیز می نامند.
کمبوجیه پسر کوروش کبیر بود و نام مادر او را « هرودوت » "کاسادان" می نویسد. کتزیاس (یکی از تاریخ نگاران یونان باستان ) نام مادر او را آمتیس نوشته است. می گویند که کوروش کبیر همسر خود را بسیار دوست داشت و از مرگ او بسیار ناراخت می شود، سپس دستور می دهد که مراسم سوگواری برپا کنند.
واقعه بردیا
کوروش کبیر به غیر از کمبوجیه پسر دیگری داشت بنام بردیا که از کمبوجیه کوچکتر بود و برحسب انتخاب پدر حکومت بر ساتراپ نشین های شمال شرقی کشور شامل: پارت (خراسان)، گرگان ، باختر ، خوارزم ، کرمان و بلخ را بر عهد داشت. نام بردیا را چنین نوشته اند : در کتیبه کوه بیستون داریوش اول "بردیا" در نسخه بابلی همان کتیبه "برزیا" هرودوت و دیگر تاریخ نگاران یونانی "مردیس".
کوروش کبیر به فکر حمله به مصر افتاده بود ولی چون مرگ مهلتش نداد ، پس کبوجیه این مقصود را برآورد. اما او پیش از حرکت به سمت مصر به سبب وحشتی که از قیام برادرش بردیا برای به چنگ آوردن قدرت فرمانروایی پارس درغیبت خودش داشت ، پنهانی او را کشت. ظاهرا درباریان و مردم هم به بردیا علاقه خاصی داشتند. البته در مورد کشته شدن بردیا روایت های گوناگونی وجود دارد که در تعدادی از آنها درمورد نفرین مادر کبوجیه به پسرش و گرفتار شدن کمبوجیه به عذابی سخت ، سخنانی گفته شده است.
لشکر کشی کمبوجیه به مصر
درابتدا باید گفت که برخی از محققان معتقد هستند که کوروش اصلا به فکر حمله به مصر نیافتاد ، چون حدود مرزهای ایران بسیار وسیع بود و کوروش نیازی به کشور گشایی بیشتر نداشته است. حدود مرزهای ایران ازطرف غرب شامل بحر الجزایر (دریای اژه) و دریای مدیترانه –از طرف شرق تا حدود رود سند- از سمت شمال به دریای سیاه ، کوه های قفقاز ، دریای مازندران و رود سیحون و از سمت جنوب به خلیج فارس و دریای عمان می رسیده است. برخی دیگر از تاریخ نگاران می گویند که کوروش به فکر حمله به مصر افتاد ولی رسیدگی به کارهای شمال شرق و شرق ایران این فرصت را به او نداد که به مصر حمله کند. با تمام این احوال کمبوجیه از روزی که به حکومت رسید نقشه تسخیر مصر را در سر می پروراند.
هرودوت به نقل از مصری ها در کتاب تاریخ خود نوشته است که کمبوجیه سفیری را به مصر می فرستد و دختر آمازیس ، فرعون مصر را خواستگاری می کند. این اقدام کمبوجیه بر اثر تحریک یک چشم پزشک (کحال) مصری مقیم دربار ایران بوده است. چون کوروش وقتی از آمازیس پادشاه مصر خواست که بهترین چشم پزشک مصر را انتخاب کند و به پارس بفرستد ، او این شخص را انتخاب می کند. او را از زن و فرزندانش جدا می کند و به پارس می فرستد. از این نظر این چشم پزشک سخت از آمازیس می رنجد و از کمبوجیه می خواهد که دختر آمازیس را خواستگاری کند. بر اثر این تقاضا ، فرعون مصر تصمیم می گیرد به جای دختر خودش ، دختر پادشاه سابق مصر را نزد کمبوجیه بفرستد. مدتی کمبوجیه در اشتباه بود تا اینکه دختر راز خود را فاش می کند و به کمبوجیه می گوید که من دختر «آپری یس» هستم. به همین دلیل کمبوجیه بسیار ناراحت می شود و تصمیم می گیرد که به مصر حمله کند. ولی به نظر نمی رسد این گفته مصریها صحت داشته باشد، چون حمله کمبوجیه به مصر بر اثر میل به جهانگیری بوده است. از آنجایی که تاریخ نشان می دهد ، وقتی ملتی به فکر گسترش قلمرو و متصرفاتش بود ، هر پادشاهی که به تخت سلطنت می نشیند آن راه را ادامه میدهد تا به متصرفات موروثی مقداری افزوده شود و ازنظر شهرت از نیاکان خود عقب نماند.
...هرودوت در مورد شروع سفر جنگی کمبوجیه به مصر می نویسد "شخصی بنام فانس از آمازیس فرعون مصر بسیار رنجیده می شود و از مصر می گریزد. او خود را به پارس می رساند و اوضاع مصر را برای شاه بیان می کند. او به کمبوجیه توصیه میکند از راه خشکی وارد مصر شود ، به این منظور کمبوجیه سفیری را نزد پادشاه عرب در عربستان می فرستد و از او اجازه می خواهد که از کشورش عبور نماید. پادشاه عرب هم موافقت می کند و آب انبارهایی را در صحرای عربستان و شبه جزیره سینا (عربستان سنگی عهد قدیم) برای استفاده سپاهیان کمبوجیه می سازد.
آمازیس فرعون مصر از شنیدن خبر لشکرکشی کمبوجیه بسیار نگران می شود. چون او در موقع لزوم هیچ کمکی به لیدیه و بابل نکرده بود حالا که این خبر را شنیده بود ، فکر می کرد ، کمبوجیه با داشتن نیروی دریایی قوی که از فنیقنی ها و یونانی های آسیای صغیر تشکیل داده بود ، از راه دریا به مصر حمله خواهد کرد. بنابراین با جزایر یونان و قبرس که تابع دولت ایران نبودند وارد مذاکره شد تا کشتی های خود را به کمک نیروی دریایی مصر بفرستند. از خوش شانسی کمبوجیه آمازیس که شخصی مدیر و فعال بود درمیگذرد و پسامتیک (فستمیخ) سوم جانشین او می شود. این پادشاه آدمی نبود که بتواند مصر را از دست دشمنی نیرومند مانند کمبوجیه نجات دهد."
جنگ با مصری ها به نقل از «هرودوت»
لشکر ایران از کویر می گذرد و به پلوزیوم که در کنار شعبه اول رود نیل از سمت مشرق قرار دارد ، می رسد و در مقابل قشون مصر صفوف خود را می آراید. سپس جنگ سختی شروع می شود و به هر دو طرف تلفات زیادی وارد می شود ، ولی بالاخره مصریان وادار به تسلیم می شوند. مصری ها پس از این شکست با بی نظمی به طرف منفیس پایتخت مصر باستان فرار می کنند. تسلیم شدن مصری ها اهالی لیبیا (این لیبیا با کشور لیبی تفاوت دارد و ظاهرا شامل قسمت وسیعی از قاره آفریقا منهای مصر و حبشه می شده است) را به وحشت می اندازد و آنها بدون جنگ کردن باجی را برای خود معین کرده و به همراه هدایایی برای کمبوجیه می فرستند. اهالی سیرن (از مستعمرات یونان در آفریقا) و برقه هم باج و خراج خود را به همراه سفیرانی نزد کمبوجیه می فرستند.
پس از تسخیر ارگ (قلعه) منفیس ، کمبوجیه پسامتیک را دوباره حاکم مصر کرد ولی به سبب شورشی که ایجاد کرد ، کشته شد.سپس کمبوجیه به شهر سائیس رفت. این شهر در نزد مصریان بسیار مقدس بود. پس از تصرف مصر کمبوجیه به فکر حمله به قرطاجنه ، آمون و حبشه افتاد. از آنجایی که حمله به قرطاجنه باید از طریق دریا صورت می گرفت ، بنابراین کمبوجیه از فینیقی ها کمک خواست. ولی چون این کشور از مستعمرات سابق فینیقیه بود ، آنها حاضر به کمک کمبوجیه نشدند ، بنابراین او از حمله به قرطاجنه منصرف شد. کمبوجیه به نزد پادشاه حبشه سفیرانی را فرستاد ، ولی پادشاه حبشه به سفیران پارسی چیزهایی را نشان داد و حرفهایی را گفت که آنها تا حدی ترسیدند ، ولی عاقبت کمبوجیه به حبشه حمله کرد. اما او به دلیل اینکه غذا و تدارکات لازم را برای سپاهیانش فراهم نکرده بود ، با دادن تلفات زیادی مجبور به عقب نشینی شد. کمبوجیه لشکری را که برای تصرف حبشه فرستاد ، دو قسمت کرد و قسمتی را برای تصرف شهر آمون (آمون یا خدای خورشید یکی از خدایان بزرگ مصر باستان است) فرستاد ولی از سرنوشت آنها اطلاع دقیقی بدست نیامده است. با تمام این احوال در زمان داریوش اول و خشایارشا حبشه و قرطاجنه جز کشورهای تابعه ایران بودند.
متاسفانه بعضی از تاریخ نگاران یونان باستان کمبوجیه را فردی خشن و جلاد معرفی کرده اند که کشتار زیادی در مصر به راه انداخت. بعضی دیگر نیز او را فردی دیوانه معرفی کرده اند ، ولی بنظر نمی رسد این ادعاها سند تاریخی معتبری داشته باشند. زیرا اگر او فردی دیوانه یا خشن بود هرگز نمی توانست بر فرعون قدرتمند مصر پیروز شود و تا مدتی بر مصر حکومت کند. یونانی ها همچنین نقل قول کردند که کمبوجیه بدلیل علاقه به خواهرش با او ازدواج می کند و بر اثر اختلاف نظری که در مورد قتل برادرش بردیا با همسرش پیدا می کند ، او را می کشد. ولی به نظر نمی رسد این گونه ادعاها هم سند تاریخی معتبری داشته باشند. ظاهرا کمبوجیه فرزند پسری نداشته است که بتواند او را به عنوان جانشین خود تعیین کند.
تصرف مصر توسط کمبوجیه به نقل از مصری ها
شرق شناسان برزگ اروپایی برای تایید صحت این مطالب به سندی معتبر از یک فرد مصری که معاصر کمبوجیه بود ، دست یافتند. توضیح اینکه در مقر کلیسای واتیکان مجسمه ای از یک نفر مصری وجود دارد که شاهد فتخ مصر بدست کمبوجیه بوده است. این مجسمه دارای کتیبه ای است که حاوی شرح زندگانی صاحب مجسه و وقایع آن زمان مصر است. این مجسمه مربوط به پسر رئیس معابد مقدس شهر سائیس است.او در زمان آمازیس فرعون مصر علیا وسفلی ، خزانه دار پادشاه ، رئیس قصر سلطنتی و فرد مورد اعتماد کامل پادشاه بوده است. او سپس در زمان پسامتیک سوم رئیس کل کشتی های پادشاهی مصر باستان شد. پس از تسلط کمبوجیه بر مصر ، او فرد مورد اعتماد و پزشک بزرگ مصر می شود. او از کمبوجیه خواهش می کند که عظمت معبد بزرگ نیت (مادر خدایان مصر باستان) و چند معبد دیگر را که مربوط به خدایان مهم بود و در شهر سائیس قرار داشت ، به آنجا برگرداند و آسیایی هایی را که در معبد «نیت» اقامت داشتند ، از آنجا بیرون کند. کمبوجیه هم چنین می کند و زمینها و خانه های خوب به مصری ها می دهد. او در مورد خدمات خود به مردم مصر می نویسد که آنها را از بدبختی و گرسنگی نجات داده است. از این نوشته ها چنین بر می آید که کمبوجیه در مصر دقیقا مانند پدرش کوروش کبیر در بابل رفتار کرد و به تمام آداب رسوم مصری ها احترام گذاشت.
در بعضی از روایت ها نوشته اند که کمبوجیه معابد مصری ها را ویران کرد ولی به مکان های مقدس یهودیان و قوم بنی اسرائیل احترام گذاشت. ولی طبق اسناد و نوشته های مصریان ، آنها کمبوجیه را زاده خدای بزرگ «را» و فرعون قانونی خود می دانستند و بر این عقیده بودند که با رفتن او به مصر سلسله بیست و ششم (26 ) فراعنه یا سلسه پادشاهان سائیس منقرض می شود و سلسه بیست و هفتم (27 ) تاسیس می شود که تا زمان پادشاهی اردشیر دوم ادامه پیدا می کند .
درگذشت کمبوجیه
ظاهرا کمبوجیه پس از حدود هفت ماه حکومت بر مصر در می گذرد. در مورد مرگ کمبوجیه هم روایت های مختلفی وجود دارد. بعضی ها می گویند که او خودکشی کرد و بعضی دیگر از تاریخ نگاران می گویند که او بر اثر بیماری صرع دیوانه شده و سپس درگذشته است. ولی به نظر نمی رسد هیچ یک از این روایت ها سند تاریخی معتبری داشته باشند.
در زمانی که کمبوجیه در مصر حضور داشت ، یکی از مغان مادی بنام گئومات از غیبت طولانی کمبوجیه سوء استفاده می کند و خود را در پارس شاه می خواند. او چنین وانمود میکند که بردیا برادر کوچکتر کمبوجیه است. این خبر ناراحت کننده هنگامی به کمبوجیه رسید که او در راه بازگشت به پارس بود ، اما وی هرگز به میهن نرسید و در راه در گذشت.
فرورتیش
فرَوَرتیش (فارسی باستان: فْرَوَرتی، اوستایی: فْرَوَشی، یونانی: فرااُرتِس، بابلی: پَرومَرتیش، عیلامی پیرومَرتیش) دومین شاه ماد بود که از۶۷۵ تا ۶۵۳ پیش از میلاد پادشاه مادی ها بودالبته برخی معتقدند که او بین سال های ۶۷۵ تا ۶۵۳ پیش از میلاد و برخی دیگر معتقدند که او بین سالهای ۶۷۸ تا ۶۲۵ پیش از میلاد حکومت کرد..او ۲۲ سال حکومت کرد که در این مدت قبایل مادی را متحد کرد و به یک کشور تبدیل نمود.تمامی اطلاعات به دست آمده از فرورتیش از هرودوت به ما رسیده و طبق گفته او فرورتیش پسر دیاکو بود که به همراه پدرش به آشور تبدیل شد و در همان جا نیز بزرگ شد و بعد از اینکه بزرگ شد آشوریان حکومت ایالتی را به او دادند تا از ریشه محلی خود دور بماند و تحت فرمان آشوریان باشد اما فرورتیش این کار را نکرد و راه پدرش را ادامه داد و به آشوریان اعلان جنگ کرد.در همین احوال که فرورتیش تازه به پادشاهی رسیده بود سکاها که در ناحیهٔ بین دریای مازندران و قفقاز زندگی میکردند از طریق گذر دربند قفقاز، به سرزمین ماد وارد شدند و بخشهایی از خطهٔ ماد را به اشغال خود درآوردند.فرورتیش فقط فکر حکومت بر مادها را نداشت و بعد از نشستن به تخت پارس ها را مطیع کرد و بعد از آن سرزمین های مشرق و جنوب ماد را تصرف کرد و اینگونه موجب نیرومندی بیشتر مادها شد و زمینه را برای حمله به حکومتهای نیرومندی از جمله سرزمین آشور و امپراتوری قدرتمند و گستردهٔ آن فراهم نمود.فرورتیش بعد از آن با جذب چند ایالت آشوری قیامی به پا کرد و به آشوریان اعلان جنگ نمود.سکاها هم در این قیام همراه مادی ها بودند.قیام به سرعت گسترش یافت و آشوریان قست اعظم سرزمین ماد را که در تصرف خود داشتند، از دست دادند.در اینجا بود که آشوری ها از ترس کوشیدند تا با فرورتیش وارد مذاکره شوند و بدین ترتیب چندین پیک را به نزد رهبر قیامکنندگان فرستادند.از طرفی دیگر با سکاها که موجب تهدید قلمرو آشور شده بود، وارد مذاکره شدند.سکاها با مذاکراتی که آشوریان داشتند از اتحاد خارج شدند.خروج سکاها از اتحاد با مادها به نفع آشوریان، جریان قیام ناتمام ماند.آشوریان با خروج سکاها توانستند ایالات کیشه سو و خارخار را حفظ کنند اما فرورتیشتوانست مهمترین نواحی ماد را از زیر یوغ آشور نجات دهد و در سه ایالت بیت کاری، مادای و ساپاردا دولت واحدی تأسیس کند و پادشاهی مستقل ماد را برپاکند.پیرامون سال ۶۵۲ و ۶۵۳ قبل از میلاد، امپراتوری آشور درگیر یک کشمکش داخلی و بزرگترین بحران سیاسی تاریخی خود شد.در این زمان برادر آشوربانیپال پادشاه آشور علیه او قیام کرد ومتحدان زیادی را مانند بابلیان ,کلدانیان را با خود همراه ساخت.
آشور بانیپال، پادشاه آشور (دوران ۶۶۸–۶۲۷)
فرورتیش زمان را برای حمله مجدد به آشور غنیمت شمرد و با اتحاد پارس ها و کمیری ها به آشور حمله کرد.ولی کشته شد.در مورد کشته شدن او مورخین چیزی نگفته اند امابرخی معتقدند که او به دست آشور بانیپال کشته شده اما از آنجا که آشوریها کوچکترین همیشه ازپیروزی های حتی کوچکترین آنها یاد می کرده اند در باره این پیروزی و کشته شدن فرورتیش چیزی نیامده است. در توجیه آن میتوان گفت شکست فرورتیش کار خود آشوریان نبوده بلکه میبایستی به یاری سکاها که متحد آشور بودهاند صورت گرفتهباشد. بدین ترتیب ۲۲ سال حکومت وی بر مادها پایان یافت. برخی از مورخین معتقدند علیرغم شکست فرورتیش از آشوریان، این جنگ زمینهساز نبردی شد که پسرش هووخشتره آن را تا سقوط دولت آشور در پیش گرفت. پس از فرورتیش ، هووخشتره جانشین او شد و مدت ۴۰ سال حکومت کرد.